ارزش خانواده را احساس کن.
دربارهي يک قاعدهي مهم صحبت ميکنيم که عبارت است از احساس کردن ارزش خانواده نزد خداوند تبارک و تعالي. در سايهي بالا رفتن نسبت طلاق در اين روزها ملاحظه ميکنيم که به خانواده بها نميدهيم. وقتي از يک جوان ميپرسي که آيا خانوادهات جايگاه ارزشمندتري نزد تو دارند يا دوستانت؟ تعجب ميکني که سکوت ميکند و نميتواند جواب دهد، با وجود اينکه دلايل جواب موجود است، چون اسرارش نزد دوستانش است. به نصيحتي که پدرش هزاران بار به او ميکند، گوش نميدهد، ولي اگر دوستش همان نصيحت را به او بکند فوراً گوش ميکند. اختلاف برادران پيرامون ميراث و قطع ارتباط آنان با يکديگر، همه به اهميت ندادن ما به ارزش خانواده اشاره دارد.
اهميت خانواده نزد خداي تعالي:
*خداي تعالي خواست که خانواده آغاز بشریت باشد، ميشد با تعداد بسياري از مردها و زنها شروع شود، ولي خداوند خواست با خانواده شروع شود. از يک گِل و از يک رحم.
* از اوّلين لحظات خلقت و قبل از فرود آمدن آدم به زمين رحم به عرش رحمان آويزان شد و گفت: پروردگارا، اينجايگاه کسي است که از قطع ارتباط به تو پناه ميآورد.
خداوند فرمود: «آيا راضي نميشوي ارتباط برقرار کنم با کسي که با تو ارتباط برقرار کرد و قطع ارتباط کنم با کسي که با تو قطع ارتباط کرد؟»
گفت: راضي شدم اي پروردگار.
خداي تعالي فرمود: «اين براي تو.»
* چنانکه ميدانيم بهشت داراي درجات است. شايد هر يک از افراد خانواده در يک درجه باشند، ولي شفاعت خانواده باعث جمع شدن افراد خانواده در بهشت و در جايگاه فردي که منزلتش از همه بالاتر است ميشود.
«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُمْ بِإِيمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُمْ مِنْ عَمَلِهِمْ مِنْ شَيْءٍ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ» [الطور: 21].
(آنان كه ايمان آوردهاند و فرزندانشان نيز در ايمان از آنان پيروى كردهاند، فرزندانشان را به آنان ملحق مىكنيم و در حقّ آنان از عملشان چيزى نكاهيم. هر شخصى در گرو دستاورد خويش باشد.)
* خداوند تعالي کلمهي «ميثاق» را براي ازدواج به کار برد و آن را با کلمهي «غليظ» توصيف کرد. اي شوهر، روزي که دستت را در دست پدر همسرت گذاشتي و به تو گفت: بر اساس کتاب خدا و سنت رسولالله دخترم را به ازدواجت در آوردم. تو يک «پيمان غليظ» را امضا کردي. کلمهي «ميثاق غليظ» در سه جا از قرآن آمده است.
1ـ پيمان پيامبران با خدا:
«وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِيِّينَ مِيثَاقَهُمْ وَمِنْكَ وَمِنْ نُوحٍ وَإِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا» [الأحزاب: 7].
(چنين بود كه از پيامبران عهدشان را گرفتيم و نيز از تو و از نوح، ابراهيم، موسى و عيسى بنمريم. و از آنان پيمانى استوار گرفتيم.)
2ـ پیمان خدا با بني اسرائيل:
«وَرَفَعْنَا فَوْقَهُمُ الطُّورَ بِمِيثَاقِهِمْ وَقُلْنَا لَهُمُ ادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّدًا وَقُلْنَا لَهُمْ لَا تَعْدُوا فِي السَّبْتِ وَأَخَذْنَا مِنْهُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا» [النساء: 154].
(و به موجب پيمانشان كوه طور را بر فرازشان برافراشتيم و به آنان گفتيم: سجدهكنان به دروازه در آييد و به آنان گفتيم: دربارهی روز شنبه از حدود [الهى] مگذريد و پيمانى استوار از آنان گرفتيم.)
3ـ پیمان با زنان در وقت ازدواج:
«وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا» [النساء: 21].
(چگونه آن را مىستانيد حال آنکه با همديگر آميزش داشتهايد. و زنان از شما پيمانى استوار گرفتهاند.)
*يک عبادت بزرگ نزد خداي تعالي است، اين عبادت با شعائرش ما را به ياد خانواده و ارزش آن مياندازد. اين عبادت «حج» است:
1ـ سعي بين صفا و مروه: ما را به ياد خانواده و مادري مياندازد که سعي و تلاش ميکند که براي پسر شيرخوارش آب پيدا کند. هفت بار ميان اين دو کوه به دنبال آب ميدود. در يک منطقهي مشخص به شيرخوار نزديک ميشود و گريهاش را ميشنود، او در جستوجوي آب ميدوید. خداوند متعال به ما دستور داده است که در همانجا بدويم تا احساسات مادر در عبادت شکل بگيرد. آيا پدری هست که بعد از بازگشت از سفر حج به مادری سخت بگيرد و او را از فرزندانش محروم سازد؟ آيا مادري هست که بعد از عمره و حج فرزندش را به دست مربي بسپارد؟ آيا فرزندي میتواند بعد از حج يا عمره بر مادرش سخت بگيرد؟
2ـ آب زمزم: اين دعاي ابراهيم است که وقتي فرزند و همسرش را به امر خداي تعالي در صحرا رها کرد. هنگام بازگشت اينگونه دعا کرد:
«رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» [إبراهيم: 37].
(پروردگارا، من برخى از فرزندانم را به درّهاى بى كشت و زرع در كنار بيت الحرام تو سكنى دادهام. پروردگارا، تا نماز را بر پا دارند. پس دلهاى برخى از مردمان را چنان مشتاق كن كه به آنان بگرايند و از ميوهها به آنان روزى ده. باشد كه آنان سپاسگزاری کنند.)
جبرئيل به امر خداي تعالي براي اجابت دعاي پدر از آسمان فرو ميآيد. جبرئيل بالش را به کنار پاي شيرخوار ميزند و آب زمزم خارج ميشود تا بشريت تا قيامت از آن آب بخورد تا بداني که دعاي پدر اجابت ميشود.
3ـ قرباني: که يک پیوند تفاهم بين پدر و فرزندش هست:
«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَى قَالَ يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِ» [الصافات: 102].
(پس چون فرزندش به سنّى رسيد كه مىتوانست همپاى او تلاش كند، گفت: فرزندم، من در خواب ديدهام كه من دارم تو را سر مىبرّم، بنگر تو چه نظر دارى. فرزندش گفت: پدرجان، آنچه را فرمان مىيابى انجام بده. مرا ـ اگر خدا بخواهد ـ از شكيبايان خواهى يافت.)
به پدري نگاه کن که نظر پسرش را جويا ميشود و به پسر فرمانبرداری نگاه کن تسليم پدرش ميشود. به اين خاطر ما در نماز ميخوانيم:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَي مُحَمَّدٍ وَعَلَي آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَي إِبْرَاهِيمَ وَعَلَي آلِ إِبْرَاهِيمَ...».
(پروردگارا، بر محمد و آل محمد درود بفرست، چنان که بر ابراهيم و آل ابراهيم درود فرستادي...)
*خداوند تبارک و تعالي هيچ پيامبري را نام نبرد مگر اينکه بُعد خانوادگي او را ذکر فرمود. به عنوان مثال آدم و حوا، ابراهيم و ساره، ابراهيم و هاجر، موسي و داستان ازدواجش، ابراهيم و اسماعيل، داود و سليمان، موسي و هارون، و عيسي و پسر خالهاش يحيي.
همچنين مهر و محبت مادر نسبت به فرزندش را در داستان مادر موسي و داستان مريم دختر عمران ميبيني.
همچنين در قرآن ارتباط ميان پدر و پسر هست، پدري که تعامل با او ممکن نیست. این را در داستان ابراهيم (ع) و پدرش آزر را ميبيني.
پدري را ميبيني که با فرزندش تفاهم ميکند، علیرغم اينکه فرزندش بر انکار پافشاری ميکند، با اين وجود پدر بر گفتوگو اصرار دارد که اين در داستان نوح و پسرش است.
در قرآن داستان يوسف و برادرانش هست که در صدد قتل برادرشان بر ميآيند، چون شيطان در درونشان وسوسه کرد که پدرشان برادرشان را بيشتر دوست دارد. و اين يک هشدار به هر پدر و مادر است که در رفتار با فرزندان تفاوت قايل نشوند.
در قرآن داستان خواهري است که برادرش را دوست دارد و آن داستان خواهر موسي است.
در قرآن داستان زکريا است که در آرزوي فرزند است.
در قرآن داستان شوهر خالهايست که به دختر خواهر همسرش اهميت ميدهد و سرپرستي او را به عهده ميگيرد، اين در داستان زکريا و مريم است.
ما معتقديم که به خاطر اين همه اهميتي که خانواده دارد، ما فرصتي براي آزاد شدن داریم. برخيزيد تا با متحد شدن با خانوادههايمان خداي تعالي را راضي کنيم. ديگر انزوا بس است. برخيزيد با متحد شدن با خانوادههايمان خداي تعالي را راضي کنيم. با مقايسهي داستانهاي قرآني در مورد اهميت خانواده با ارتباطهاي خانوادگي در عصر ما شاهد يک تناقض وحشتناک هستيم. برادران و خواهران به يکديگر اهميت نميدهند. ولي با توجه به داستانهاي انبيا عکس اين مسأله را شاهد هستيم. وقتي مادر موسي او را به رودخانه انداخت، خواهرش او را نجات داد، مادر از دخترش تقاضا کرد که به دنبال او برود.
«وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ» [القصص: 11].
(و به خواهرش گفت: به دنبالش برو، آن گاه خواهرش او را از دور ديد، در حالى كه آنان نمىدانستند.)
خواهر وارد خانهي فرعون شد و خود را در معرض خطر قرار داد تا برادرش را نجات دهد.
«وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ» [القصص: 12].
(پيش از آمدن خواهر موسى شير همه دايهها را بر او حرام ساختيم. آن گاه خواهرش گفت: آيا شما را به خانوادهاى رهنمون شوم كه برايتان عهدهدار سرپرستى او گردند، در حالى كه خير خواه او باشند؟)
در آن جا داستان ارتباط برادر با برادرش هست. در داستان موسي و هارون. زماني که خداي تعالي از موسي تقاضا کرد که به سوي فرعون برود، موسي گفت:
«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي (25) وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي (26) وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِي (27) يَفْقَهُوا قَوْلِي (28) وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي (29) هَارُونَ أَخِي (30) اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي (31) وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي (32) كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا (33) وَنَذْكُرَكَ كَثِيرًا» [طه: 25 ـ 34].
(گفت: پروردگارا، سينهام را برايم بگشا، كارم را براى من آسان گردان، گره از زبانم بگشاى تا سخنم را در يابند و از خانوادهام دستيارى براى من بگمار. هارون، برادرم را. توانايىام را با او استوار دار و او را در كار من شريك ساز. تا تو را بسيار تسبيح گوييم و بسيار تو را ياد كنيم.)
شايد بعضيها پاسخ بدهند که اين ارتباطات ايده آل است، ولي موسي و هارون با هم اختلاف کردند و قرآن اين را بيان ميکند:
«قَالَ يَبْنَؤُمَّ لَا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلَا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي» [طه: 94].
(گفت: اى پسر مادرم، ريشم را و موى سرم را مگير. من ترسيدم كه بگويى بين بنى اسرائيل جدايى افكندى و سخن مرا پاس نداشتى.)
در اينجا هارون مادر را به عنوان پيوند ميان خودشان ياد آورد شد، و موسي عقب رفت:
«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِأَخِي وَأَدْخِلْنَا فِي رَحْمَتِكَ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» [الأعراف: 151].
(گفت: پروردگارا، مرا و برادرم را بيامرز و ما را مشمول رحمت خويش گردان. و تو بخشايندهترين بخشايندگانى.)
مفاهيم خانواده در سيرت پيامبر محمد نمايانگر است، نوه را با پدربزرگش عبدالمطلب ميبيني که در سايهي کعبه نشسته است، پدر بزرگ به او که پدرش را از دست داده است مهر و محبت ارزاني ميکند. پيامبر (پسر) را ميبيني که پنجاه سال بعد از وفات مادرش بر قبر مادرش ميايستد و ميفرمايد:
«اسْتَأْذَنْتُ رَبِّي فِي أَنْ أَزُورَ قَبْرَ أُمِّي فَأَذِنَ لِيَ».
(از پروردگارم اجازه خواستم که قبر مادرم را زيارت کنم و به من اجازه داده شد.)
و ميگريد تا آن جا که اطرافيانش را نيز به گريه مياندازد. پيامبر (ص) را با فاطمه ـ رضی الله عنها ـ ميبينيم، وقتي ميداند که پدرش خواهد مرد. چرا که وقتي بر پدرش وارد شد نتوانست برخيزد تا مثل همیشه پيشانياش را ببوسد. پيامبر (ص)از مدينه خارج نميشد مگر اينکه قبل از آن نزد دخترش میرفت و به مدينه وارد نميشد مگر اينکه دخترش اوّلين کسي بود که بر او وارد ميشد. پيامبر پدر زن است، در صدد راضي کردن شوهر دخترش بر ميآيد، مادرِ دامادش را کفن ميکند، وارد قبر فاطمه بنت اسد مادر علي بنابي طالب (رض) ميشود، عبايش را در ميآورد و به احترام شوهر دخترش او را با آن کفن ميکند.
پيامبر (ص) ميفرمايد: «وارد بهشت شدم، در آنجا صدای يک چشمه را شنیدم، پرسيدم اين از کيست؟
گفته شد: از حارثه پسر نعمان که به مادرش نيکی میکرد.
گفتم: بدانيد که نيکي اينگونه است. بدانيد که نيکي اينگونه است.»
رسولالله (ص) ميفرمايد: «وارد بهشت شدم، ام سليم را ديدم، گفتم: از من زودتر وارد بهشت شدي؟
به من گفته شد: به خاطر اينکه در صدد رضايت شوهرش بود.»
به خاطر اهميت خانواده نزد خداي تبارک و تعالي، ثواب اعمالي که خانواده را گرد هم جمع کند بسيار زياد است. به عنوان مثال:
«خدا رحمت کند مردي را که شب بيدار شود، همسرش را بيدار کند، با هم دو رکعت نماز بخوانند، پس نزد خدا از جملهي مردان و زناني که خدا را زياد یاد ميکنند نوشته ميشوند.»
اين فقط ثواب دو رکعت نماز است، پس عشق و محبتت نسبت به زنت تو را نزد خدا درجهها بالا ميبرد، خصوصاً در اين روزهايي که عشق و محبت خانوادگي کم است. رسولالله ميفرمايد:
«الْعِبَادَةُ فِي الْهَرْجِ كَهِجْرَةٍ إِلَيَّ» (مسلم)
(عبادت در زمان هرج و مرج و آشفتگي اوضاع، مانند هجرت به سوي من است.)
چرا خانواده اين همه اهميت دارد؟
خداوند بني آدم را براي اصلاح در زمين آفريد، ولي اين کار سادهاي نيست. اين مسئوليتي است که آسمانها، زمين و کوهها از بدوش کشيدن آن ترسيدند:
«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» [الأحزاب: 72].
(ما امانت خويش را بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه داشتيم كه نپذيرفتند آن را بردارند و از آن ترسيدند. و انسان آن را برداشت. بىگمان او ستمگرِ نادان است.)
به خاطر سخت بودن مأموريت و رحمت خدا نسبت به ما خانواده را براي ما آفريد و آن را منبعي از مجموعههاي عواطف و احساسات قرار داد. اوّلين آن عاطفهي خاص ميان مرد و زنش، عاطفهي خاص ميان مذکر و مؤنث، در چارچوبي که خداوند حلال دانسته در ميان آن ها جاذبه است. و با ازدواج تمام عمر در زير سايهي شرع خداوند قرار دارند. به دنبال آن عاطفهي مادري زاييده ميشود، يک عاطفهي اجباري که خداوند در دل هر مادري نهاده است. عاطفهي پدري نيز وجود دارد، همچنين عاطفهي ديگري که عبارت است از محبت فرزند نسبت به پدر و مادرش. با اين عواطف مأموريت وظيفهی اصلاح در زمين امکان پذير است.
وقتي غرب تصميم گرفت پيشرفت علمي را در زمينههاي اجتماعي و ارتباطات خانوادگي تطبيق دهد و به اهميت خانواده توجه نکرد ارتباطات شاذ ظهور کرد و نابودي فرا رسيد
نظرات